سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تلفن همراه پیرمردى که توى تاکسی کنارم نشسته بود. زنگ خورد

پیرمرد به زحمت تلفن را با دستهاى لرزان از جیبش درآورد/هرچه تلفن را در مقابل صورتش عقب و جلو کرد...

نتوانست اسم تماس گیرنده را بخواند./رو به من کرد و گفت:
... ببخشید خانم ، چه نوشته؟

گفتم نوشته.."همه چیزم"
پیرمرد: الو، سلام عزیزم...
یهو دستش را جلوى تلفن گرفت و با صداى آرام و لبخندى زیبا و قدیمى به من گفت:
همسرم استدوست داشتندوست داشتندوست داشتندوست داشتندوست داشتن




تاریخ : چهارشنبه 92/1/28 | 7:38 عصر | نویسنده : zinatjannat | نظر
.: Weblog Themes By VatanSkin :.